نقطهويرگول

ساخت وبلاگ
؛ اون روزا، دنیا انگار قشنگ بود.. آدما رو می‌شد دید، آدما رو می‌شد خوند. میتونستی هرروز پیگیر نوشته‌های کسانی باشی که هیچ‌وقت قیافه‌شونو ندیده‌بودی.. ولی میتونستی موقع خوندشون، چشماتو ببندی و تصور کنی نقطهويرگول...ادامه مطلب
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 32 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 10:33

؛ هیچوقت تصور نمیکنه که همچین چیزی برات پیش بیاد. اگرم نشونه‌هایی از قبل داشته‌باشه، نمیبینیشون؛ روزها میگذرن، حالای خوب و بدت جاشونو به همدیگه میدن، زور میزنی اوضاع بهتر شه. سعی میکنی فرضیه‌های کمتر نقطهويرگول...ادامه مطلب
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 0:06

؛ اینی که یقه‌م کرده، شاید اسکیزوفرنی باشه، شاید بایپُلاریتی (دوقطبی). نمیدونم. دکتر باید تشخیص بده که خب طبق معمول پولش رو ندارم. هرچی هست، بدجور داره نابودم میکنه. طی فقط چندساعت ممکنه چندبار وضعیتم نقطهويرگول...ادامه مطلب
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 0:06

؛ رضا ننوشت. رضا هیچ گهی نخورد. نشست چندماه رول کرد، چِت کرد، بگا رفت.
برگشت ولی.

حس خوبیه که میبینی هنوز کسانی هستن که نقطه ویرگول رو میخونن و از خودم بهتر میشناسنم.

+ نوشته شده در  پنجشنبه پنجم بهمن ۱۳۹۶ساعت 22:8  توسط رضا  | 
نقطهويرگول...
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 102 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 12:27

؛ بعضی وقتا فکر میکنم اگه یه روز تشکیل خانواده دادم، خانواده َم رو کاملاً سنتی اداره کنم.. خیلی راحت‌تره اینجوری؛ میری سر کار، برمیگردی، از کل نیازهای خانواده َت فقط تأمین پولشه که به عهده‌ته... وقتی بچه‌َت ناراحته به هر دلیلی، نه تنها وظیفه‌ی تو نیست که بشینی پای درد دلش، بلکه یه جورایی اون وظیفه داره با تمام قوا حال بدش رو ازت قایم کنه که سرکوفتاتو نشنوه.داشتن خانواده سنتی خیلی آسونه؛ سالها برات میگذره؛ هیچ نیازی نداری که ببینی دنیای دور و برت چه خبره؛ میشینی تو بیست سال پیشت زندگی میکنی، خانواده‌ت هم قاعدتاً باید با همین زمان ِ تو خودشونو تطبیق بدن.سنتی بودن اصن خوبیش اینه که همیشه حق با توئه؛ همه‌چیزو میدونی. شاید یه جاهای بلاهت و خامی ِ دیگران اذیتت کنه؛ ولی شیرینی ِ ذکاوت نقطهويرگول...ادامه مطلب
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : آسانترین, نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 9:06

؛ یه جایی نوشته بود اگه دیدی یه ایده ای همزمان باعث میشه هم بترسی هم ذوق کنی، حتماً انجامش بده.نیازش مدتها بود به جونم افتاده بود؛ ولی دقیقاً از دوم فروردین نودوپنج شروع کرد مثل خوره به گاز گرفتنم. از آبانماه هم که درآمدم (بزنم به تخته) یه کم آبرومندانه تر شد و تونستم پولی بذارم کنار، اشتیاقه بیشتر نقطهويرگول...ادامه مطلب
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 3 خرداد 1396 ساعت: 3:32

؛ داشتم فکر میکردم خب من که از این زندگی چیز خاصی نمیخوام جز اینکه کارامو پیش ببرم... تفریح و درگیری شخصی عجیبی هم که ندارم... پس کارا رو اگه با خیال راحت و آرامش انجام بدم، به جایی میرسم که "حال" َم خوب باشه.

نقطهويرگول...
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : حال مناير,حالات واتس اب,حالة الطقس, نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 5:04

؛ یلدای ما هم مثل همیشه تنهاست دیگه. تعجب نداره که.

نقطهويرگول...
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : چلّه نشینی,شب چلّه, نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 5:04

؛ وسواس چیز بدیه. همون چیزیه که باعث شد من یهو یادم بیاد مهرماه اینجا پست نذاشته َم و همون عاملیه که مجبورم کرد بیام با شیش روز عقب بردن تاریخ، این پست رو سی مهرماه ثبت کنم تا آرشیو بلاگ هیچ ماهیش خالی نباشه.

نقطهويرگول...
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : فِیک, نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 33 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 1:12

؛ به بچه خواهرم گفتم برو مامانی بهت خوراکی بده. رفت آشپزخانه، مامان براش همه چیزی گذاشته بود... همه خوراکیهایی که دوست داشت؛ ولی جیغ بچه بلند شد که که من "خوراکی" میخوام. بهش گفته‌بودم خوراکی، با همه وجود میخواست بهش برسد. فقط یادم رفته بود بهش بگویم خوراکی، خیلی وقتها اسمش میشود شیرکاکائو، میشود بیسکویت، میشود پاستیل... چقدر حال آشنایی داشت گریه‌های بچه... ماها هم دنبال "خوشبختی"ایم، دنبال "آرامش"... شاید کسی یادمان نداده خوشبختی، یک موقعهایی شاید اسمش بشود نشستن با یک دوست، خواندن کتابی که دوستش داری... نفس عمیقی که میکشی و لبخندی که میشیند روی لبهات... نقطهويرگول...ادامه مطلب
ما را در سایت نقطهويرگول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noghteh-virgoolo بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 13:58